افسانه‌زدایی از جیبلی، ۹ باور رایج و اشتباه درباره این استودیوی محبوب

admin
توسط admin
4 دقیقه مطالعه

برخی از این باورهای غلط، ساده‌سازی‌های بی‌ضرری هستند، اما برخی دیگر، عمق و تنوع خلاقانه‌ای که پشت میراث این استودیو نهفته است را نادیده می‌گیرند. وقت آن رسیده که یک بار برای همیشه به این شایعات پایان دهیم و ۹ مورد از رایج‌ترین افسانه‌ها درباره استودیو جیبلی را بررسی کنیم.

استودیو جیبلی (Studio Ghibli) بدون شک یکی از محبوب‌ترین استودیوهای انیمیشن‌سازی در جهان است که با داستان‌های عمیق، انیمیشن‌های نفس‌گیر و شخصیت‌های فراموش‌نشدنی‌اش شناخته می‌شود. از مناظر رویایی “شهر اشباح” گرفته تا حال‌وهوای نوستالژیک “همین دیروز”، آثار این استودیو طیف وسیعی از احساسات و سبک‌ها را در بر می‌گیرد. اما این شهرت جهانی، سوءتفاهم‌های زیادی را نیز به همراه داشته که حتی در میان طرفداران قدیمی هم رواج دارد.

برخی از این باورهای غلط، ساده‌سازی‌های بی‌ضرری هستند، اما برخی دیگر، عمق و تنوع خلاقانه‌ای که پشت میراث این استودیو نهفته است را نادیده می‌گیرند. وقت آن رسیده که یک بار برای همیشه به این شایعات پایان دهیم و ۹ مورد از رایج‌ترین افسانه‌ها درباره استودیو جیبلی را بررسی کنیم.

۱. “نائوشیکا از دره باد” اولین فیلم رسمی استودیو جیبلی است.

گرچه “نائوشیکا از دره باد” (۱۹۸۴) اغلب به‌عنوان یکی از آثار کلیدی جیبلی شناخته می‌شود، اما در واقع یک سال پیش از تأسیس رسمی استودیو منتشر شد. موفقیت چشمگیر این فیلم به کارگردانی هایائو میازاکی بود که مستقیماً به تأسیس استودیو جیبلی در سال ۱۹۸۵ منجر شد. با این حال، “نائوشیکا” آن‌قدر با هویت و DNA استودیو گره خورده است که بسیاری آن را به‌صورت معنوی، اگر نه قانونی، اولین فیلم جیبلی می‌دانند؛ اثری که تمام ویژگی‌های کارهای بعدی میازاکی مانند قهرمان زن قدرتمند و دغدغه‌های زیست‌محیطی را در خود داشت.

۲. همه فیلم‌های جیبلی از نظر بصری شبیه به هم هستند.

این یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات است. در حالی که یک زیبایی‌شناسی کلی مبتنی بر پس‌زمینه‌های پرجزئیات و انیمیشن دستی در آثار جیبلی دیده می‌شود، هر کارگردان سبک بصری منحصربه‌فرد خود را به ارمغان آورده است. برای مثال، سبک نقاشی آبرنگی “همسایه‌های من یاماداها” یا طراحی الهام‌گرفته از طومارهای سنتی ژاپنی در “افسانه شاهدخت کاگویا”، دنیایی متفاوت با “همسایه من توتورو” را به نمایش می‌گذارد. حتی فیلم “پونیو” با پالت رنگی نرم و طراحی ساده‌اش، با دیگر آثار میازاکی تفاوت چشمگیری دارد.

۳. آثار جیبلی همیشه لطیف، شاد و امیدوارکننده هستند.

بسیاری از فیلم‌های جیبلی شاید ظاهری گرم و دلنشین داشته باشند، اما در هسته خود داستان‌هایی عمیقاً احساسی و حتی ویرانگر را روایت می‌کنند. “مدفن کرم‌های شب‌تاب” نگاهی بی‌پرده و تکان‌دهنده به وحشت جنگ دارد و “باد برمی‌خیزد” با تلخ‌کامی تلاقی رویاها و ویرانی دست‌وپنجه نرم می‌کند. حتی فیلم‌های به‌ظاهر آرام‌تری مانند “زمزمه قلب” یا “همین دیروز” به مسائلی چون اضطراب، سرخوردگی و چالش‌های عبور به بزرگسالی می‌پردازند.

۴. استودیو جیبلی فقط داستان‌های اورجینال روایت می‌کند.

برخلاف تصور عمومی، بسیاری از محبوب‌ترین آثار جیبلی اقتباسی هستند. “قلعه متحرک هاول” بر اساس رمانی از نویسنده بریتانیایی دایانا واین جونز ساخته شده و “وقتی مارنی آنجا بود” از کتابی به همین نام نوشته جوآن جی. رابینسون الهام گرفته شده است. حتی “آریتی” نیز برداشتی از رمان “قرض‌کنندگان” است. هنر جیبلی نه در خلق داستان از صفر، بلکه در توانایی تبدیل استادانه متریال اولیه به یک تجربه سینمایی غنی و منحصربه‌فرد نهفته است.

۵. جیبلی فقط فیلم سینمایی بلند می‌سازد.

فعالیت‌های این استودیو بسیار فراتر از پرده سینماست. جیبلی فیلم‌های کوتاه، تبلیغات تلویزیونی، موزیک ویدیو و حتی انیمیشن برای بازی‌های ویدیویی تولید کرده است. برای مثال، در موزه جیبلی در میتاکا، فیلم‌های کوتاهی مانند “مِی و اتوبوس بچه گربه” به نمایش درمی‌آید که در هیچ جای دیگری قابل تماشا نیستند. همچنین این استودیو در ساخت بازی نقش‌آفرینی محبوب “Ni no Kuni: Wrath of the White Witch” همکاری داشت که سبک بصری آن کاملاً یادآور فیلم‌های جیبلی است.

۶. تمام فیلم‌های جیبلی در ژانر فانتزی قرار می‌گیرند.

Ghibli movies

اگرچه عناصر جادویی و فانتزی در بسیاری از آثار جیبلی حضور دارند، اما این یک قانون همیشگی نیست. فیلم‌هایی مانند “مدفن کرم‌های شب‌تاب” کاملاً در واقعیت تاریخی ریشه دارند و هیچ راه فرار جادویی از تراژدی جنگ ارائه نمی‌دهند. به همین ترتیب، “امواج اقیانوس” و “همین دیروز” بر تجربیات روزمره نوجوانی و بزرگسالی تمرکز دارند و “از فراز تپه شقایق” نیز داستانی واقع‌گرایانه درباره زندگی دانش‌آموزی و هویت پس از جنگ است.

۷. هایائو میازاکی مغز متفکر تمام آثار جیبلی است.

هایائو میازاکی شاید چهره اصلی استودیو باشد، اما او این امپراتوری را به‌تنهایی نساخته است. استودیو جیبلی با همکاری مشترک میازاکی، ایسائو تاکاهاتا، توشیو سوزوکی و یاسویوشی توکوما تأسیس شد. تاکاهاتا به‌تنهایی کارگردانی آثار برجسته‌ای چون “مدفن کرم‌های شب‌تاب” و “افسانه شاهدخت کاگویا” را بر عهده داشت. کارگردانان دیگری نیز فیلم‌های مهمی مانند “بازگشت گربه” و “وقتی مارنی آنجا بود” را بدون دخالت مستقیم میازاکی ساختند. قدرت جیبلی در اکوسیستم خلاق و همکاری بین هنرمندانش نهفته است، نه در نبوغ یک فرد.

۸. پیام اصلی همه فیلم‌های جیبلی یکسان است.

اگرچه مضامینی مانند طبیعت، همدلی و رشد فردی در آثار جیبلی تکرار می‌شوند، اما هر فیلم پیام منحصربه‌فرد خود را دارد. “شاهزاده مونونوکه” تنش میان پیشرفت صنعتی و حفاظت از محیط زیست را بررسی می‌کند، “شهر اشباح” درباره طمع و از دست دادن هویت هشدار می‌دهد و “زمزمه قلب” بر شجاعت دنبال کردن رویاها تأکید دارد. خلاصه کردن تمام آثار جیبلی در یک پیام اخلاقی واحد، نادیده گرفتن ظرافت‌های داستانی آنهاست.

۹. فیلم‌های جیبلی فقط برای بچه‌ها ساخته شده‌اند.

اینکه فیلم‌های جیبلی برای کودکان قابل‌فهم هستند به این معنا نیست که فقط برای آن‌ها ساخته شده‌اند. در ژاپن، انیمیشن صرفاً یک سرگرمی کودکانه تلقی نمی‌شود و آثار جیبلی این تفاوت فرهنگی را بازتاب می‌دهند. بسیاری از فیلم‌ها مانند “باد برمی‌خیزد” یا “مدفن کرم‌های شب‌تاب” آشکارا مخاطب بزرگسال را هدف قرار داده‌اند. حتی آثاری که “کودکانه” به نظر می‌رسند، مانند “همسایه من توتورو”، حاوی لایه‌های عمیق احساسی هستند که برای بزرگسالان جذابیت بیشتری دارد. نبوغ جیبلی در خلق داستان‌هایی است که با تمام نسل‌ها ارتباط برقرار می‌کنند.

اشتراک گذاری این مقاله
ارسال نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *