در دنیای سینما، معمولاً قهرمان داستان پس از پشت سر گذاشتن موانع و چالشهای فراوان، در نهایت پیروز میشود. اما گاهی اوقات، فیلمهایی ساخته میشوند که این روند را زیر سوال میبرند و پایانی متفاوت را رقم میزنند. در این فیلمها، نه تنها قهرمان شکست میخورد، بلکه تمام شخصیتها بازنده از آب در میآیند و حس پوچی و ناامیدی را در مخاطب به جای میگذارند. این نوع پایانبندیهای غیرمنتظره میتوانند بسیار تأثیرگذار باشند و ذهن مخاطب را برای مدتها درگیر کنند. در این مقاله از 7thverse، به معرفی تعدادی از این فیلمها میپردازیم.
10. انگل (Parasite) – 2019
فیلم برندهی اسکار، «انگل»، با یک تغییر دندهی دلخراش مخاطب را شوکه میکند.
«انگل» در ابتدا با شادی مسری یک فیلم سرگرم کننده آغاز میشود. خانواده کیم توطئه میکنند تا خود را در زندگی یک خانواده بسیار ثروتمندتر جای دهند. تماشای به ثمر نشستن نقشهشان لذتبخش است و هجونامهی تاریک بونگ جون-هو لحظات خندهدار زیادی را نیز ارائه میدهد.
با وجود شروع نسبتاً خوشبینانهاش، «انگل» در میانه راه ناگهان تغییر مسیر میدهد و به یک تریلر کلاستروفوبیک تبدیل میشود. ناگهان، وضعیت خانواده کیم چندان خندهدار به نظر نمیرسد. پایان پر از پیچیدگی «انگل» هرگونه امیدی را مبنی بر اینکه نقشهی خانواده کیم به نتیجه برسد، از بین میبرد، که نابرابری شدید اجتماعی را که در سراسر فیلم جریان دارد، تقویت میکند.
9. کوچه کابوس (Nightmare Alley) – 2021
«کوچه کابوس» بازسازی فیلمی تحسینشده محصول سال 1947 است و گیرمو دل تورو انتخاب عاقلانهای میکند که نسخهی خود را در همان دورهی زمانی نگه دارد. این به «کوچه کابوس» کمک میکند تا حس نوآر فیلم را القا کند، زیرا یک داستان جنایی تاریک به سمت یک نتیجهی وحشتناک پیش میرود. استن کارلایل از فقر به ثروت و دوباره به فقر میرسد، اما اعمالش همچنین تضمین میکند که به هر کسی که با او برخورد میکند آسیب میرساند.
«کوچه کابوس» از همان ابتدا خطرات دنیای خود را نشان میدهد، زیرا استن به تدریج به سمت موسیقی کالیوپ سیرک کشیده میشود. چند اشاره به انسانیتزدایی که در انتظار اوست در اوایل فیلم وجود دارد، اما فضای عجیب و غریب سیرک کافی است تا تماشاگران را در مورد ماهیت واقعی “عجیبالخلقهها” به فکر فرو ببرد. در نهایت، هیچ جادوی واقعی وجود ندارد، فقط توهماتی وجود دارند که با استفاده از فریب یا سوء استفادهی آشکار عمل میکنند.
8. ایرلندی (The Irishman) – 2019
هنگامی که «ایرلندی» برای اولین بار منتشر شد، بسیاری از بحثها در مورد فیلم بر روی زمان اجرای طولانی آن متمرکز بود. در حالی که بسیاری از کارگردانان دیگر انتخاب میکردند که برخی از مطالب را برای تمرکز بر ناپدید شدن جیمی هوفا حذف کنند، دامنهی وسیع تواناییهای مارتین اسکورسیزی به «ایرلندی» پایانی قدرتمندتر میبخشد.
لحظاتی در پایان «ایرلندی» وجود دارد که به فرانک فرصت داده میشود تا از گناهان خود توبه کند، بدون هیچ اتهام جنایی یا پیامدی از سوی همکاران سابقش. با این حال، او دهانش را بسته نگه میدارد. او که تمام زندگی خود را وقف کارش کرده و چیزی در ازای آن دریافت نکرده است، خود را بدون هیچ روزنهی امیدی تسلیم سرنوشتش میکند.
7. مخمصه (Heat) – 1995
بازی موش و گربهی جنایی با باخت هر دو طرف به پایان میرسد.
سالها قبل از “ایرلندی”، آل پاچینو و رابرت دنیرو به طور درخشانی در “مخمصه” با هم کار کردند. دنیرو نقش یک سارق بانک جسور را بازی میکند و پاچینو نقش یک کارآگاه مشکلدار را بر عهده دارد که وظیفه دارد او و خدمهاش را پشت میلههای زندان بیندازد. این یک بازی هیجانانگیز است و همیشه به نظر میرسد که خطر مرگ وجود دارد. در نهایت، هر دو مرد به نوعی میبازند.
“مخمصه” یکی از بهترین فیلمهای سرقت تاریخ است، که عمدتاً به این دلیل است که پویایی بین دو شخصیت بسیار جذاب است. تماشاگران در نهایت برای هر دو مرد ریشه میدوانند، حتی اگر اهدافشان مخالف هم باشد. اگرچه کارآگاه در تیراندازی نهایی پیروز میشود، اما استعفای توخالی او نشان میدهد که این یک پیروزی به درد نخور بوده است.
6. همشهری کین (Citizen Kane) – 1941
«همشهری کین» که اغلب به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده در تمام دوران یاد میشود، به دنبال تحقیقات دربارهی آخرین سخنان یک میلیونر در حال مرگ است. داستان فصلهایی از زندگی کین را بررسی میکند، صعود او به اوج را نشان میدهد، اما ماهیت مخرب و جستجوی پوچ او برای معنا نیز به نمایش گذاشته میشود.
در پایان، خبرنگاران در مأموریت خود برای رمزگشایی معنای پشت “Rosebud” ناموفق هستند، اما آنها تنها بازندهها نیستند. کین در نهایت در یک عمارت بزرگ و خالی تنها میمیرد و تمام روابطی را که تا به حال داشته، خراب کرده است.
5. دکتر استرنجلاو (Dr. Strangelove) – 1964
کل جهان در هجونامهی استنلی کوبریک شکست میخورد.
“دکتر استرنجلاو” یکی از بهترین فیلمهای استنلی کوبریک است که استعداد کمدی دست کم گرفته شدهاش را به نمایش میگذارد. هجونامهی جنگ سرد با نابودی حتمی به پایان میرسد، زیرا انسانها قادر به لغو سیستمهای تسلیحاتی در هر دو طرف نیستند. تنها شخصیتی که به اهدافش میرسد، سرتیپ ژنرال جک دی. ریپر است، مردی پارانوئید و افسارگسیخته که به وضوح دچار یک اختلال روانی شدید شده است.
تعدادی بازمانده در پایان “دکتر استرنجلاو” وجود دارند، اما سخت است که آنها را به معنای واقعی کلمه برنده بنامیم. انسانها در اتاق جنگ خود را برای یک قرن زندگی زیرزمینی در سیلوهای هستهای آماده میکنند، اما هیچ نشانهای وجود ندارد که بشریت درسی آموخته باشد و عکاسی پنهانی سفیر روسیه ثابت میکند که جنگ هنوز تمام نشده است.
4. در بروژ (In Bruges) – 2008
از همان اوایل فیلم «در بروژ» مشخص میشود که همهی شخصیتها تا پایان زنده نخواهند ماند، اما مقیاس اوج خشونتآمیز آن همچنان تکاندهنده است. حالت افسردهی ری او را دائماً غیرقابل پیشبینی میکند و خلق و خوی بیثبات هری نیز به همان اندازه پیشبینیاش دشوار است، البته به دلایلی کاملاً متفاوت.
هنگامی که حقیقت پشت سفر ری و کن به بروژ فاش میشود، به نظر میرسد که ری محکوم به فنا است. در پایان، او تنها شخصیت از سه شخصیت اصلی است که ممکن است هنوز زنده باشد. سرنوشت او مبهم باقی میماند، اما حتی اگر او زنده بماند، با توجه به مشکلاتی که در آن قرار دارد و این واقعیت که کن برای محافظت از او جان داد، پیروزی چندانی برای او نخواهد بود.
3. مردگان نمیمیرند (The Dead Don’t Die) – 2019
فیلمهای آخرالزمانی زامبی معمولاً با فاجعه به پایان میرسند، اما اغلب یک روزنهی امید از دل تاریکی بیرون میآید. “مردگان نمیمیرند” این انتظار را علیه مخاطب به کار میگیرد، زیرا جیم جارموش تکتک شخصیتهایش را در یک پایان مضحک و بیمعنا میکشد.
هیچ روزنهی امیدی، هیچ اخلاقی و هیچ معنایی برای نابودی کامل “مردگان نمیمیرند” وجود ندارد. این شوخی نهایی بیاحساسی است که جارموش با مخاطب خود میکند. حتی راوی دوردست نیز قبل از پخش تیتراژ زنده زنده خورده میشود. این موضوع احساس عجیب و ناقصی دارد، صرفاً به این دلیل که فیلمهای زامبی تماشاگران را شرطی کردهاند که حداقل انتظار یک بازمانده را داشته باشند.
2. پدرخوانده: قسمت سوم (The Godfather Part III) – 1990
دو فیلم اول “پدرخوانده” با ظهور مایکل کورلئونه از میان خاکسترهای هرج و مرج، محکم کردن کنترل خود بر سازمان جنایی و رقبایش به پایان میرسند. در پایان “پدرخوانده: قسمت سوم” چنین پیروزی وجود ندارد، زیرا مایکل در حالی میمیرد که همه کسانی را که زمانی برایش عزیز بودند، کشته، به آنها خیانت کرده یا به نوعی ناامید کرده است.
پایان قابل توجه “پدرخوانده: قسمت سوم” نشان میدهد که چگونه رقبای مایکل در حالی که او در اپرا شرکت میکند، کشته میشوند، که بازتاب خونریزی در پایان فیلم اول است. این بار، یک پیچش نهایی وجود دارد، زیرا مری، دختر مایکل، روی پلههای خانهی اپرا مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. این قتل تصادفی به این معنی است که مایکل به همان اندازهی رقبایش بازنده میشود. خانوادهی کورلئونه سرانجام از هم میپاشد و یک بار برای همیشه به این حماسه پایان میدهند.
1. رومئو + ژولیت (Romeo + Juliet) – 1996
در ظاهر، «رومئو + ژولیت» باز لورمن به نظر میرسد اقتباسی رادیکال از نمایشنامهی ویلیام شکسپیر باشد، اما در واقع به طرز شگفتآوری به منبع اصلی خود وفادار است. با چند استثنای جزئی، “رومئو + ژولیت” به فیلمنامهی شکسپیر پایبند است و فضای گانگستری تنها چیزی است که برای احیای درام مورد نیاز است.
مطابق با نمایشنامه، «رومئو + ژولیت» با مرگ هر دو عاشق به پایان میرسد، که یک باخت ویرانگر برای هر دو خانوادهی در حال جنگ آنها است. خانوادههای مونتاگو و کاپولت گرد هم میآیند تا خود را متعهد به آیندهای صلحآمیز کنند، اما این فقط یک تسلی است پس از یک تراژدی دلخراش که هیچ پیروزی ندارد.