سریال Daredevil: Born Again به عنوان یکی از مورد انتظارترین احیاهای تلویزیونی مارول، از ابتدا با سطح توقع بالایی مواجه بود. بازگشت چارلی کاکس در نقش مت مورداک و وینسنت دن آفریو در نقش ویلسون فیسک، نویدبخش ادامه میراث تحسینشده سریال نتفلیکس بود، هرچند فصل اول با فراز و نشیبهایی در مسیر خود همراه شد. با این حال، امیدها به یک پایانبندی قدرتمند معطوف بود که بتواند ضمن پاسخ به پرسشهای کلیدی، مسیر را برای فصل دوم هموار سازد.
قسمت پایانی با عنوان “Straight to Hell” (مستقیم به سوی جهنم)، وعده رویارویی نهایی میان دردویل و دشمن دیرینهاش، کینگپین، را میداد. انتظارات بر روشن شدن سرنوشت شخصیتها، تعمیق انگیزههای آنان و تعیین جایگاه آتی داستان در بستر وسیعتر دنیای سینمایی مارول متمرکز بود. عنوان اپیزود به تنهایی، اشارهای ضمنی به نزول به تاریکی و آشوب داشت و احتمال یک نقطه اوج دراماتیک و تاثیرگذار را مطرح میکرد.
قدرت مطلق فیکس
اپیزود با نمایش سلطه کامل ویلسون فیسک بر شهر نیویورک آغاز میشود. اقدام او در قطع برق شهر، همراه با موسیقی متن “Killing Me Softly With His Song” اثر روبرتا فلک، حرکتی نمادین و جسورانه بود که تضادی قابل تامل میان آرامش ظاهری موسیقی و فضای خفقانآور حاکم بر شهر ایجاد میکرد. این انتخاب هوشمندانه، بر ماهیت فریبنده قدرتطلبی فیسک و القای حس امنیت کاذب پیش از نمایش تمامعیار استبدادش، تاکید داشت. اعلام حکومت نظامی و صدور فرمان دستگیری تمامی افراد نقابدار بدون رعایت تشریفات قانونی، اوج قدرتنمایی و بیقانونی فیسک را به تصویر کشید و نشان داد که او دیگر نیازی به تظاهر به پایبندی به قانون نمیبیند.
در این میان، افشای نقش ونسا فیسک در قتل فاگی نلسون، ضربه روحی عمیقی به مت مورداک وارد آورد و انگیزههای او را برای مقابله با فیسک و استقرار عدالت، بیش از پیش تقویت کرد. این تحول همچنین بر نقش فزاینده و بیرحمانه ونسا در معادلات جنایی و پیچیدگی شخصیت شرور او صحه گذاشت.
بازگشت پانیشر و خشونت بی بدیل کینگپین!
حضور غیرمنتظره فرانکلین کسل (پانیشر) در آپارتمان مت، نقطه عطفی در روند داستان بود. بازگشت این شخصیت، پتانسیل یک همکاری پرتنش و در عین حال جذاب را با توجه به تضادهای ایدئولوژیک میان او و دردویل (عدم اعتقاد به کشتن در برابر توسل به خشونت برای عدالت) ایجاد کرد. بازگشت کارن پیج نیز نقشی کلیدی در متحد کردن این دو شخصیت و ایجاد پیوند عاطفی با گذشته ایفا نمود و انسجام روایی را تقویت بخشید.
سکانسهای اکشن متعدد این قسمت، با خشونت بالا و طراحی مبارزات واقعگرایانه، یادآور نقاط قوت سریال اصلی نتفلیکس بود و قطعا مورد تحسین شما قرار خواهد گرفت. مبارزه مت و پانیشر علیه نیروهای ویژه فیسک، نمونهای بارز از تلاش برای حفظ لحن بالغانه و تاریک سریال بود. یکی از تکاندهندهترین لحظات اپیزود و شاید کل دنیای سینمایی مارول تا کنون، قتل بیرحمانه کمیسر گالو توسط فیسک با دستان خالی بود؛ عملی که نزول کامل کینگپین به ورطه شرارت مطلق و عواقب وخیم مخالفت با او را به نمایش گذاشت. درگیری پانیشر با افسران پلیس فاسدی که نماد او را مورد سوءاستفاده قرار داده بودند نیز، از منظر مضمونی قابل توجه بود و به خوبی انزجار او از این تحریف و ماهیت خطرناک خودسری را برجسته ساخت.
دردویل تردید را کنار گذاشت
در این اپیزود، شاهد پذیرش کامل هویت دردویل توسط مت مورداک و اعلام نیویورک به عنوان “شهر بدون ترس” بودیم که نشاندهنده تولد دوباره این قهرمان پس از دورهای تردید است. در مقابل، ویلسون فیسک نقاب شهردار را کنار گذاشت و با اقداماتش، هویت کینگپین را به طور کامل تثبیت کرد و زمینه را برای درگیری مستقیم در فصل آتی فراهم نمود. کارن پیج نیز در نقش متحد وفادار مت، بار دیگر حضور یافت و ضمن ایجاد حس نوستالژی، هسته عاطفی داستان را در مواجهه با استبداد فزاینده، تقویت کرد.
عملکرد درخشان چارلی کاکس و وینسنت دن آفریو در به تصویر کشیدن عمق و پیچیدگی شخصیتهایشان، همچنان یکی از ارکان اصلی موفقیت سریال محسوب میشود. بازگشت جان برنتال و دبورا آن وول نیز به پویایی روایت این قسمت افزود. کارگردانی جاستین بنسون و آرون مورهد در خلق سکانسهای اکشن تاثیرگذار و لحظات دراماتیک، قوی و مشهود بود. فیلمنامه نیز با ایجاد تعلیق و پیشبرد خطوط داستانی به شکلی که مخاطب را درگیر نگه دارد و زمینهسازی مناسبی برای فصل دوم انجام دهد، عملکرد قابل قبولی داشت. استفاده موثر از موسیقی متن نیز به تاثیرگذاری احساسی صحنههای کلیدی کمک شایانی کرد.
همهچیز بی نقص نیست
با این وجود، نمیتوان از برخی ملاحظات انتقادی چشمپوشی کرد. ریتم کلی فصل در برخی مقاطع ناهماهنگ به نظر میرسید و این مسئله تا حدی در قسمت پایانی نیز قابل مشاهده بود. همچنین، برخی شخصیتهای جدید معرفی شده در طول فصل، فرصت کافی برای توسعه نیافتند که میتوانست به وزن حضور آنها در اپیزود پایانی بیفزاید. پایانبندی، اگرچه هیجانانگیز، اما بیش از آنکه یک جمعبندی کامل برای فصل اول باشد، به عنوان یک سکوی پرتاب برای فصل دوم عمل کرد که ممکن است تمام انتظارات برای خاتمه برخی خطوط داستانی را برآورده نکرده باشد. علاوه بر این، برخی ایرادات جزئی در جلوههای ویژه بصری (CGI) در صحنههای معدودی قابل تشخیص بود، هرچند تاثیر چندانی بر تجربه کلی نداشت.
در نهایت، قسمت پایانی با تثبیت سلطه کینگپین بر نیویورک و اتحاد میان دردویل، پانیشر و کارن پیج، زمینه را برای یک نبرد تمامعیار در فصل دوم مهیا ساخت. سوالاتی پیرامون سرنوشت شخصیتهایی چون بولزآی و ونسا فیسک و استراتژی گروه قهرمانان برای مقابله با حکومت فیسک، برای فصل آینده مطرح باقی میماند. با توجه به ابعاد تهدید، احتمال حضور دیگر شخصیتهای دنیای مارول برای یاری رساندن به دردویل نیز دور از ذهن نیست.
جمعبندی نهایی
قسمت پایانی فصل اول Daredevil: Born Again توانست تا حد زیادی انتظارات را برآورده سازد و با ارائه یک پایانبندی پرتنش و هیجانانگیز، مخاطبان را برای فصل دوم مشتاق نگه دارد. علیرغم برخی نقاط ضعف جزئی، این اپیزود موفق شد عناصر کلیدی سریال اصلی را حفظ کرده و همزمان، مسیر جدیدی را برای مت مورداک در دنیای سینمایی مارول ترسیم کند. بازگشت شخصیتهای محبوب، سکانسهای اکشن تاثیرگذار و بازیهای قوی بازیگران، از نقاط قوت برجسته این قسمت محسوب میشوند که نویدبخش فصلی قویتر در آینده است. موفقیت این اپیزود در ایجاد توازن میان ارجاعات نوستالژیک و پیشبرد داستان، مسیری امیدوارکننده برای سریال را نشان میدهد که پتانسیل پر کردن شکاف میان لحن تاریک سریال نتفلیکس و جهان گستردهتر MCU را دارد.