چرخش ناگهانی در هلز کیچن: بررسی عمیق اپیزودهای پنجم و ششم Daredevil: Born Again

admin
توسط admin
8 دقیقه مطالعه

قسمت‌های پنجم و ششم «دردویل: تولد دوباره» تضاد آشکاری را در رویکرد روایی و اثربخشی کلی خود ارائه می‌دهند.

پخش همزمان قسمت‌های پنجم و ششم سریال «دردویل: تولد دوباره» (Daredevil: Born Again) در دیزنی پلاس، نقطه‌ی عطفی جذاب، هرچند کمی ناهموار، را در مسیر این مجموعه رقم زد. پس از شروعی امیدوارکننده، به نظر می‌رسید سریال در حال پیدا کردن جایگاه خود است و این دو قسمت، با وجود تفاوت در رویکرد و تأثیرگذاری، نشانه‌های واضح‌تری از خطوط داستانی در حال تنیده شدن را با ورود به نیمه‌ی دوم فصل به ما ارائه می‌دهند.

قسمت پنجم: گریز غیرمنتظره به روزمرگی (و شاید شگفتی؟)

قسمت پنجم «تولد دوباره» با انتخاب روایتی عمدتاً مستقل و متمرکز بر سرقت از بانک در روز سنت پاتریک، غافلگیری قابل توجهی را برای مخاطب به همراه داشت. این قسمت با تمرکز بر یک مکان واحد – یک بانک محلی – و نمایش مت مورداک (چارلی کاکس) نه به عنوان ویجلنتی نقاب‌دار، بلکه به عنوان وکیل نابینایی که در زمان و مکان اشتباهی گرفتار شده، خود را متمایز می‌کند.

ایده‌ی قرار دادن مت مورداک، بدون لباس دردویل، در یک موقعیت گروگان‌گیری، در ابتدا کنجکاوی‌برانگیز است. مورداک که با مشکل مالی مواجه است، برای درخواست وام به بانک مراجعه می‌کند، اما خود را در میانه‌ی سرقتی می‌یابد که توسط گروهی از خلافکاران ایرلندی سازماندهی شده است. این سناریو فرصتی فراهم می‌کند تا شاهد استفاده‌ی مورداک از حواس تقویت‌شده و ذهن حقوقی تیزش باشیم، در حالی که او به طور نامحسوس تلاش می‌کند تا وضعیت خطرناک را مدیریت کرده و از سایر گروگان‌ها محافظت کند. او صدای هیاهوی شروع سرقت را می‌شنود و سعی می‌کند با تلفن به کریستن مک‌دافی (نیکی ام. جیمز) هشدار دهد، هرچند به طور مبهم در مورد مکان صحبت می‌کند.

نقد و بررسی قسمت 5 6 سریال daredevil born again (1)

یکی از عناصر مهم و بسیار مورد بحث این قسمت، معرفی یوسف خان (موهان کاپور)، پدر کامالا خان یا همان خانم مارول است. یوسف به عنوان معاون بانک کار می‌کند و با مورداک در مورد درخواست وامش صحبت می‌کند. رابطه‌ی اولیه‌ی آن‌ها دلپذیر است و یوسف با اشتیاق از فعالیت‌های ابرقهرمانی دخترش صحبت می‌کند، جزئیاتی که برای مورداک ناشناخته باقی می‌ماند. این حضور کوتاه (Cameo)، پیوندی مستقیم و آشکار با دنیای سینمایی مارول (MCU) برقرار می‌کند. با این حال، جذابیت انکارناپذیر و “شوخ‌طبعی سرشار و انرژی مُسری” که کاپور به نقش می‌آورد، حضور یوسف را برای بسیاری به یکی از نقاط برجسته‌ی قسمت تبدیل می‌کند. این تعامل همچنین زمینه‌ساز ملاقات احتمالی آینده بین مت و کامالا می‌شود، تا جایی که مورداک حتی دعوت شام یوسف را می‌پذیرد.

با پیشروی سرقت، قسمت تلاش‌های مورداک برای کمک به یوسف و تضعیف نامحسوس سارقان بدون افشای توانایی‌هایش را به نمایش می‌گذارد. او موفق می‌شود با یوسف ارتباط برقرار کرده و اقدامات کوچکی از مقاومت را سازماندهی کند. سکانس‌های اکشن، هرچند حاضر، نسبت به آنچه معمولاً از روایت دردویل انتظار می‌رود، ساده‌تر و کمتر پر زرق و برق هستند که نشان‌دهنده‌ی تعهد مورداک (در این مقطع) به ماندن در چارچوب هویت غیرنظامی‌اش است. او در نهایت، به ویژه پس از رسیدن پلیس، مستقیماً مداخله می‌کند و در رویارویی با رهبر سارقان، دِولین (کیلیان او’سالیوان)، ماسک قرمز یکی از آن‌ها را به صورت می‌زند. این لحظه، اگرچه از نظر بصری یادآور دردویل است، اما این سوال را ایجاد می‌کند که چرا مورداک باید چهره‌اش را بپوشاند در حالی که لباس‌هایش احتمالاً همچنان منجر به شناسایی او می‌شوند. مبارزه‌ی بعدی و ناکار کردن دِولین، بسیار رضایت‌بخش است.

با این حال، قسمت پنجم با انتقادات قابل توجهی در مورد ضرباهنگ (Pacing) و عدم کمک محسوسش به روایت کلی مواجه است. می‌توان آن را قسمتی نهایتا بی اهمیت توصیف کرد که پر از حفره‌های داستانی و لحظات متناقض از نظر لحن است. مذاکرات طولانی گروگان‌گیری بین دِولین و کارآگاه انجی کیم (رویبو چیان) باعث اتلاف وقت زیادی می‌شود و لحظات عجیبی مانند استفاده از ماسک، از کیفیت این اپیزود کاسته‌اند. شاید اگر به خاطر محیط جذاب و بازگشت یوسف نبود، می‌شد به طور کامل از دیدن آن صرف نظر کرد. 

نقد و بررسی قسمت 5 6 سریال daredevil born again (3)

قسمت ششم: بازگشت شیطان و عمیق‌تر شدن سایه‌ها

در تضاد کامل با روایت محدود قسمت پنجم، قسمت ششم با عنوان “میوز سرانجام از سایه‌ها بیرون می‌آید”، نقطه‌ی عطف مهمی را در «تولد دوباره» رقم می‌زند، درگیری‌های اصلی را دوباره شعله‌ور می‌کند و شاهد بازگشت مورد انتظار مت مورداک در نقش دردویل هستیم. این قسمت بلافاصله لحنی تاریک‌تر را برقرار می‌کند و به این نکته اشاره دارد که هم مورداک و هم ویلسون فیسک در آستانه‌ی بازگشت به طبیعت اولیه‌‌ی خود قرار دارند.

کاتالیزور اصلی این تغییر، ظهور میوز (Muse)، یک قاتل زنجیره‌ای جدید است که روش کار وحشتناکش شامل استفاده از خون قربانیانش برای خلق نقاشی‌های دیواری آزاردهنده است. این آثار هنری گرافیتی‌مانند، که ابتدا در پس‌زمینه‌ی سکانس‌ها مشاهده می‌شدند، مشخص می‌شود که حاوی خون انسان هستند و به عنوان نماد این هنرمند قاتل عمل می‌کنند که فرقه‌ای از پیروان را نیز گرد خود جمع کرده است. مقیاس فعالیت‌های میوز تکان‌دهنده است و حداقل شصت قربانی به او نسبت داده می‌شود، که او را به یکی از پرکارترین قاتلان زنجیره‌ای در تاریخ نیویورک تبدیل می‌کند. این واقعیت که این قتل‌ها برای مدت طولانی مورد توجه قرار نگرفته‌اند، سوالاتی را در مورد توانایی‌های پلیس ایجاد می‌کند.

معرفی میوز پیوندی مستقیم با گذشته فراهم می‌کند، زیرا فاش می‌شود که هکتور آیالا ، معروف به وایت تایگر (White Tiger)، قبل از اعدامش در حال تحقیق در مورد میوز بوده است. این ارتباط توسط خواهرزاده‌ی هکتور، آنجلا دل تورو، به مت منتقل می‌شود؛ آنجلا احتمالاً برای به ارث بردن ردای وایت تایگر آماده می‌شود. عزم آنجلا برای اجرای عدالت برای عمویش، او را به ادامه‌ی تحقیقاتش در مورد میوز سوق می‌دهد، که متأسفانه او را مستقیماً در تیررس قاتل قرار می‌دهد.

ربوده شدن آنجلا توسط میوز، نقطه‌ی شکست مت مورداک است و سرانجام او را وادار می‌کند تا تلاش‌هایش برای یک زندگی عادی را رها کرده و بار دیگر لباس دردویل را به تن کند. لحظه‌ی خشمگین و مصمم او که با گفتن “لعنت بهش” همراه است، بر عمق کشمکش درونی او و ضرورت پذیرش هویت ویجلنتی‌اش در مواجهه با چنین تهدید شنیعی تأکید می‌کند. این بازگشت با هیجان زیادی همراه شد و دیدن دوباره چارلی کاکس در لباس دردویل در حال مبارزه با میوز بسیار هیجان‌انگیز بود. بازگشت دردویل به میدان عمل بسیار بسیار رضایت‌بخش است.

به موازات ظهور میوز، ویلسون فیسک همچنان در دنیای خائنانه‌ی سیاست حرکت می‌کند اما با مقاومت و تردید فزاینده‌ای در مورد جاه‌طلبی‌های شهرداری خود روبرو است. با این حال، ظهور میوز، راه جدیدی را برای فیسک فراهم می‌کند تا کنترل خود را اعمال کرده و برنامه‌هایش را پیش ببرد. فیسک با استفاده از ترس عمومی و ناکارآمدی درک شده‌ی اجرای قانون سنتی، یک “نیروی ضربت” را گرد هم می‌آورد، افسران پلیس فاسدی که همچنین طرفداران متعصب پانیشر هستند. این حرکت به طور قابل توجهی قدرت و کنترل فیسک بر شهر را افزایش می‌دهد و زمینه‌ساز درگیری احتمالی با دردویل بازگشته می‌شود.

قسمت ششم با دو رویارویی وحشیانه و مهم به اوج خود می‌رسد. دردویل، میوز را ردیابی می‌کند که منجر به یک سکانس مبارزه‌ی پویا و خشن در استودیوی هنری خونین این شرور می‌شود. این رویارویی به عنوان بهترین سکانس مبارزه‌ی سریال تا کنون قابل ستایش است؛ بازگشتی خوشایند به اکشن خشن و با طراحی خوب که مشخصه‌ی نسخه‌های قبلی این شخصیت بود. در حالی که میوز موفق به فرار می‌شود و آنجلا را زنده می‌گذارد، این رویارویی بازگشت دردویل به صحنه‌ی عمل را قاطعانه تثبیت می‌کند.

نقد و بررسی قسمت 5 6 سریال daredevil born again (4)

همزمان، فیسک با یک “سرنخ رها شده‌ی” شخصی سر و کار دارد و آدام، که با ونسا فیسک رابطه داشت، را مجبور می‌کند تا در یک مبارزه‌ی تا پای مرگ با او بجنگد. این نمایش هولناک بر وحشیگری ذاتی فیسک و ناتوانی او در رها کردن واقعی شخصیت کینگ‌پین خود، صرف نظر از تصویر عمومی‌اش به عنوان شهردار، تأکید می‌کند. این مبارزات موازی، که از طریق برش‌های تطبیقی به هم متصل شده‌اند، سقوط مشترک شخصیت‌ها به سمت خشونت و “تولد دوباره‌ی” هویت واقعی‌شان را برجسته می‌کنند.

بازگشت جک دوکین از سریال «هاکای» (Hawkeye) لایه‌ی دیگری از ارتباط با MCU را اضافه می‌کند، زیرا او در مورد آرزوهای فیسک برای شهرداری تردید ایجاد می‌کند. در حالی که برخی در مورد اهمیت بازگشت او و نقش بالقوه‌اش در معاملات شهرداری فیسک تأمل می‌کنند، برخی دیگر امیدوارند که او را به درستی در نقش ویجلنتی شمشیرزن (Swordsman) خود ببینند.

به طور کلی، قسمت ششم به عنوان پیشرفت قابل توجهی نسبت به قسمت قبلی خود تلقی می‌شود که به طور مؤثری با روایت اصلی درگیر شده، یک شرور جدید و جذاب را در قالب میوز معرفی کرده و سرانجام دردویل را به شیوه‌ای هیجان‌انگیز و تأثیرگذار بازگردانده است. لحن تاریک‌تر قسمت، اکشن بی‌رحمانه و حرکات استراتژیک دردویل و کینگ‌پین، نشان‌دهنده‌ی مسیری متمرکزتر و غنی‌تر برای قسمت‌های باقیمانده‌ی «دردویل: تولد دوباره» است.

نتیجه‌گیری: فصلی که مسیر خود را می‌یابد

قسمت‌های پنجم و ششم «دردویل: تولد دوباره» تضاد آشکاری را در رویکرد روایی و اثربخشی کلی خود ارائه می‌دهند. در حالی که قسمت پنجم، گریزی غافلگیرکننده، هرچند در نهایت تا حدودی بی‌اهمیت، به سناریوی سرقت از بانک با گنجاندن لذت‌بخش یوسف خان ارائه می‌دهد، این قسمت ششم است که واقعاً درگیری‌های اصلی سریال را دوباره شعله‌ور می‌کند و به وعده‌ی عنوان خود عمل می‌کند. معرفی میوز تهدیدآمیز، همراه با خط داستانی آنجلا دل تورو، به عنوان کاتالیزوری برای بازگشت پیروزمندانه‌ی مت مورداک در نقش دردویل عمل می‌کند که منجر به اکشن نفس‌گیر و حس هدفمندی دوباره می‌شود. همزمان، سقوط ویلسون فیسک به شخصیت کینگ‌پین خود، که با اقدامات بی‌رحمانه‌اش و ایجاد نیروی ضربت ضد ویجلنتی‌اش مشخص می‌شود، صحنه را برای رویارویی بالقوه و انفجاری در قسمت‌های آینده آماده می‌کند. با وجود برخی ناهمواری‌ها یا شاید مسائل کیفی گاه‌به‌گاه ضعیف نسبت به آثار بزرگ MCU، این دو قسمت در مجموع نشان می‌دهند که «دردویل: تولد دوباره» سرانجام در حال پیدا کردن فرم خود است، شخصیت‌های اصلی‌اش سرنوشت خود را در آغوش می‌گیرند و با پیشرفت فصل، مخاطرات به طور قابل توجهی افزایش می‌یابد. بی‌صبرانه منتظر ادامه‌ی این مسیر پر فراز و نشیب هستیم.

اشتراک گذاری این مقاله
ارسال نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *