اپیزود چهارم سریال Daredevil: Born Again، با عنوان “همواره سیستم همین است” (Six Semper Systema)، مانند یک چهارراه پر ازدحام به نظر میرسد؛ نقطهای که خطوط داستانی متعددی به آن همگرا میشوند، لحظات تاثیرگذار عمیقی را رقم میزنند، اما در عین حال، ناهمگونی و عدم انسجام ساختاری نیز در آن به چشم میخورد. این اپیزود، بدون شک، یک نقطه عطف مهم در سریال محسوب میشود، اما نه لزوماً به خاطر یکپارچگی و روانی روایت، بلکه به دلیل انبوه رویدادها و شخصیتهای کلیدی که در آن معرفی یا احیا میشوند.
بدون تردید، بازگشت جان برنتال در نقش فرانک کسل، پانیشر، مهمترین و هیجانانگیزترین بخش این اپیزود است. بازگشتی که مخاطبان مدتها منتظرش بودند و سریال نیز به خوبی از وزن احساسی این لحظه آگاه است. تقابل فرانک و مت مرداک، یک تبادل نظر قدرتمند و پرتنش است که به جرات میتوان آن را از بهترین سکانسهای کل سریال تاکنون نامید. فرانک، مت را وادار میکند تا با “بازنشستگی” خود از نقش دردویل روبرو شود و این سوال اساسی را مطرح میکند که آیا مت در خطر تبدیل شدن به یک مجری قانون مرگبار دیگر، شبیه به خود فرانک، قرار ندارد؟ دیالوگهای عمیق آنها به موضوعات مهمی چون اندوه و ناکارآمدی سیستم قضایی میپردازد، که در واقع پژواک ناامیدیهای پیشین مت است. عملکرد برنتال در این سکانس، به قدری قدرتمند و تاثیرگذار است که بسیاری از بینندگان را به تحسین واداشته و تاثیر عمیق آن بر شخصیت مت را به وضوح نشان میدهد. به نظر میرسد که حضور فرانک صرفاً یک کامئو کوتاه نخواهد بود و او نقش پررنگتری در ادامه فصل ایفا خواهد کرد، که این خود نویدبخش اتفاقات هیجانانگیزی است.
اپیزود چهارم مستقیماً به قتل هکتور آیالا، ببر سفید، در پایان اپیزود سوم میپردازد. مت در کالبدشکافی آیالا حضور دارد و خواهرزادهاش، آنجلا دل تورو، به درستی افسران پلیس فاسد NYPD، که برخی از آنها خالکوبی پانیشر دارند، را مقصر میداند. این موضوع، زمینهساز یک خط داستانی بالقوه برای آنجلا میشود، که در دنیای کمیک، راه عمویش را ادامه میدهد. نحوه برخورد با وسایل شخصی هکتور، از جمله طلسم او، نیز به ریشههای کمیکبوکی آنجلا اشاره دارد و به نظر میرسد سریال قصد دارد به آرامی زمینه را برای ظهور احتمالی او در نقش ببر سفید آماده کند.
خط داستانی دیگر، به ورود ویلسون فیسک به عرصه سیاست نیویورک مربوط میشود. اپیزود چهارم، به طرز غافلگیرکنندهای لحن طنزآمیزی به خود میگیرد، جایی که فیسک در حال دست و پنجه نرم کردن با بوروکراسی پیچیده و کاغذبازیهای شهرداری برای بازگرداندن رونق به بندر رد هوک است. او با وجود “عزم راسخ” خود، با مسائل پیش پا افتادهای روبرو میشود که منجر به لحظات کمیک جالبی میشود، مانند مجبور شدن به تحمل کاورهای بد آهنگ “We Built This City”. این جنبهی سبکتر فیسک، که به ندرت در این شخصیت دیده شده، برای برخی جذاب و برای برخی دیگر نامانوس به نظر میرسد. این تغییر لحن، با توجه به ماهیت جدی و تهدیدآمیز همیشگی فیسک، ممکن است برای برخی مخاطبان ناخوشایند باشد. فیسک همچنین با پیامدهای افشای نقشههای توسعهاش توسط دستیارش، دانیل بلیک، دست و پنجه نرم میکند و به عنوان “اتحادیه ستیز” شناخته میشود. با وجود خشم فیسک، او فرصت دیگری به دانیل میدهد، که نشاندهنده پویایی پیچیده بین این دو شخصیت است.
راز مربوط به آدام، معشوق سابق ونسا فیسک، نیز به شکلی آزاردهنده حل میشود. فاش میشود که فیسک آدام را در یک مخفیگاه زیرزمینی پنهان کرده است. این “مکان خوشحالی ویژه” یا “زیرزمین شکنجه مخفی”، جایی است که فیسک جنبههای تاریک وجود خود را به نمایش میگذارد، حتی در حالی که آدام رنج میکشد، غذا میخورد. این صحنه، دلیل زخمهای خونین دست فیسک در اپیزودهای قبلی را توضیح میدهد و به طرز قابل توجهی با خط داستانی مت و ظهور دوباره شخصیت دردویل او در تضاد است.
اپیزود چهارم همچنین اولین نگاه کامل ما به شخصیت شرور جدید، میوز، را ارائه میدهد. او در حال حمل یک جسد به مخفیگاه زیرزمینی خود در مترو به تصویر کشیده میشود، جایی که از خون قربانیان خود برای خلق نقاشیهای وحشتناک استفاده میکند. میوز به عنوان یک دشمن ترسناک و یادآور شخصیتهای شرور خیابانی از دیگر سریالهای مارول-نتفلیکس معرفی میشود. به نظر میرسد آثار هنری او به افشای ماهیت تاریک کینگپین اشاره دارد و او پتانسیل تبدیل شدن به یک تهدید جدی برای فیسک و دردویل را دارد.
داستان مت مرداک در این اپیزود، حول رسیدگی به پرونده سرقت خردهپای یک مجرم سابقهدار به نام لروی میچرخد. ناامیدی لروی از سیستمی که همواره با او بدرفتاری کرده، به ناامیدیهای مت از سیستم قضایی دامن میزند و این ایده را تقویت میکند که شاید او مجبور شود دوباره به نقش شبگردی خود بازگردد. مت همچنین در مورد قتل هکتور به تحقیقاتی میپردازد و یک پوکه گلوله با آرم جمجمه پانیشر پیدا میکند که او را به فرانک میرساند. عنوان اپیزود، یک عبارت لاتین به معنای “همواره سیستم همین است”، به خوبی این مضمون سیستم قضایی ناکارآمد را منعکس میکند.
با این حال، اپیزود چهارم به دلیل ساختار و انسجام لحنی خود، قابلیت دریافت بازخوردهای متفاوتی دارد. برخی شاید احساس کنند که اپیزود تکه تکه و ناهمگون به نظر میرسد، مانند دو سریال کاملاً متفاوت که به هم وصله شدهاند. خطوط داستانی مربوط به وظایف شهرداری فیسک و پرونده حقوقی مت، گاهی اوقات از روایتهای تاثیرگذارتر پانیشر و میوز جدا به نظر میرسند. گنجاندن لحظات موزیکال با آواز خواندن فیسک، به ویژه برای برخی بینندگان ممکن است نابجا و نامناسب به نظر برسد. با وجود این انتقادات، میتوان اذعان داشت که اپیزود شامل لحظات قوی متعددی است، به ویژه سکانسهای مربوط به پانیشر.
از نظر اشارات و ایستر اگها، اپیزود شامل اشاراتی به تاریخچه پانیشر، پیشبینیهای بالقوه برای آینده آنجلا دل تورو به عنوان ببر سفید و حتی اشارات ظریفی است که برخی آنها را به عنوان اشاراتی به دکتر دوم/لاتوریا تفسیر میکنند. مت همچنین در زرادخانه دردویل خود با طرحهای مختلف لباس از کمیکها و سریال She-Hulk دیده میشود.
در مجموع، اپیزود چهارم Daredevil: Born Again یک اپیزود پیچیده و چندوجهی است. بازگشت پانیشر یک لحظه مهم و از نظر احساسی بسیار تاثیرگذار است که بدون شک سطح اپیزود را ارتقا میبخشد. معرفی میوز به عنوان یک شخصیت شرور جدید و ترسناک و حل آزاردهنده راز آدام نیز لایههای جذابی به روایت اضافه میکنند. با این حال، ناهمگونیهای ساختاری و تغییرات لحنی در خط داستانی فیسک، برای برخی بینندگان جای بحث دارد. با وجود این کاستیها، لحظات قوی شخصیتی و پیشرفتهای مهم داستانی، این اپیزود را به یک نقطه عطف کلیدی در سریال تبدیل میکند و مخاطبان را مشتاقانه منتظر ادامه داستان و توسعه این خطوط داستانی میکند.